محل تبلیغات شما



ارسالی از مهدی
یه دفعه که خونه مادربزرگم جمع شده بودیم. جورابهای عمه ام پاره شد. سریع درشون آورد و انداخت کنار مبل
زنگ زد به شوهرعمه ام که وقتی داری میای یه جفت جوراب پارازین مشکی بگیر. شوهرعمه ام هم یادش رفت و نخرید و عمه تا آخر شب بی جوراب موند. آخرش هم جورابها از سطل آشغال سردرآورد.


ارسالی از پیام
مهمون داشتیم. خانواده پدری همه اومده بود. عمه ها و عموها و بچه هاشون. عموم و زن عمو مژده زنگ زدن. من رفتم دم در استقبال کنم ازشون. سلام علیک کردیم و زن عموم رفت کنار کفشاشو دربیاره. دیدم جوراباشم داره درمیاره. روم نشد چیزی بهش بگم. جوراباشو تو کفشاش گذاشت و اومد داخل. چند دقیق بعد مادرم رفت دم در کفشارو مرتب کنه که دید کفش و جوراب زن عموم رو. تو آشپزخونه به خانما گفت جورابای کیه تو کفش؟ زن عموم گفت جورابای منه. پاهام خیلی عرق میکنه برای همین درشون آوردم. مامانم گفت عزیزم همینطوری میومدی چرا درآوردی؟ زن عمو گفت اینطوری راحت ترم.
امیدوار بودم پاهاش خیلی بو نده


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فناوری اطلاعات و ارتباطات تانیان