یه دفعه که خونه مادربزرگم جمع شده بودیم. جورابهای عمه ام پاره شد. سریع درشون آورد و انداخت کنار مبل

زنگ زد به شوهرعمه ام که وقتی داری میای یه جفت جوراب پارازین مشکی بگیر. شوهرعمه ام هم یادش رفت و نخرید و عمه تا آخر شب بی جوراب موند. آخرش هم جورابها از سطل آشغال سردرآورد. ام ,عمه ,شوهرعمه ,هم ,جوراب ,جورابهای ,شوهرعمه ام ,رفت و ,یادش رفت ,و نخرید ,نخرید و
درباره این سایت